آیا فراموش کردن کتاب ها و رمان ها طبیعی است؟ ، نوشته ای تسکین بخش تا دیگر از این فراموشی نترسید!
به گزارش مجله حرفه ای ترکیه ، تا به حال برایتان پیش آمده کتابی را با علاقه تمام خوانده باشید، اما چند ماه بعد، حتی نام شخصیت اصلی آن هم یادتان نیاید؟ خیلی ها این تجربه را دارند و گمان می نمایند شاید فکر شان ضعیف شده یا کتاب را خوب نفهمیده اند. فراموش کردن کتاب ها، به ویژه آن هایی که مدت ها پیش خوانده ایم، پدیده ای رایج و طبیعی است. بسیاری از ما تصور می کنیم که اگر کتابی خوب باشد، باید تمام جزئیاتش تا ابد در فکر بماند. اما حافظه انسان ساختاری پیچیده و انتخاب گر دارد که تنها بخشی از اطلاعات را ذخیره می نماید. اتفاقاً گاهی فراموش کردن یک کتاب، به معنای کم ارزشی آن نیست، بلکه نشان دهنده نوع برخورد فکر ما با اطلاعات است. موضوع فراموش کردن کتاب ها فکر بسیاری از کتاب خوان ها را به خود مشغول نموده، به ویژه آن هایی که اهل مطالعه مداوم هستند.

دوستی نقل می کرد که پس از مطالعه چند کتاب قطور در تابستان، وقتی پاییز رسید، احساس می کرد هیچ چیز از آن ها در فکرش باقی نمانده است. او می گفت حس می کرد زمانش را تلف نموده، اما وقتی این مسئله را با دیگران در میان گذاشت، فهمید که خیلی ها دقیقاً همین حس را دارند. فراموش کردن کتاب ها نه تنها رایج، بلکه بخشی از فرآیند طبیعی فکر است که گاهی از ما می خواهد فقط تجربه کنیم، نه انبار اطلاعات. بسیاری از روان شناسان معتقدند آنچه در فکر می ماند، لزوماً همان چیزی نیست که آگاهانه یاد گرفته ایم، بلکه بخشی است که با زندگی ما پیوند خورده. بنابراین، ممکن است کتابی را فراموش کنیم، اما تأثیرش را در نگاه مان به جهان حس کنیم. فهمیدن این واقعیت، فشار فکری یادآوری کامل را از دوش ما برمی دارد. از همین رو، آنالیز علمی و روان شناختی فراموش کردن کتاب ها می تواند به ما دیدی تازه بدهد.
فراموش کردن کتاب ها پدیده ای است که با رشد مطالعه بیشتر خودش را نشان می دهد، نه کمتر. این موضوع شاید در نگاه اول عجیب باشد، اما وقتی دقیق تر به ساختار حافظه و شیوه ذخیره اطلاعات نگاه کنیم، معنای تازه ای پیدا می نماید. فکر ما مانند کتابخانه ای بی نهایت نیست، بلکه شبیه یک ویترین محدود است که فقط چیزهای برجسته را در معرض دید نگه می دارد. دانستن این که چرا فراموش می کنیم، یاری می نماید با حس گناه یا ناتوانی در این باره خداحافظی کنیم. در ادامه به نکاتی می پردازیم که نشان می دهند فراموش کردن کتاب ها نه تنها طبیعی، بلکه بخشی ضروری از فرآیند یادگیری است. این نکات به ما یاری می نمایند رابطه ای راحت تر، انسانی تر و عمیق تر با مطالعه برقرار کنیم.
1- فراموش کردن کتاب ها بخشی از فرآیند طبیعی حافظه است
حافظه بلندمدت (long-term memory) انسان، به گونه ای طراحی شده که تنها اطلاعاتی را نگه می دارد که برای بقا یا تکرار در زندگی روزمره اهمیت دارند. بیشتر مطالبی که مطالعه می کنیم، اگر وارد زندگی فعال ما نشوند، به مرور کمرنگ می شوند. فکر انسان مانند یک رایانه نیست که همه فایل ها را ذخیره کند، بلکه دائماً در حال پاک سازی اطلاعات کم استفاده است. این مکانیزم به ما اجازه می دهد فضای فکری مان را برای اطلاعات تازه خالی کنیم. درست مثل این که گوشی تلفن هم اگر پر گردد، سرعتش کاهش می یابد. بنابراین، اگر محتوای یک کتاب را بعد از چند ماه فراموش نموده ایم، این به معنای ضعف نیست، بلکه نشانه سلامت مغز است. ما چیزهایی را بهتر به خاطر می سپاریم که با احساسات، تصمیم ها، یا تجربه های مهم گره خورده اند. حتی اگر خط به خط کتاب فراموش گردد، اثر عاطفی یا مفهومی آن ممکن است در ناخودآگاه (subconscious) ما باقی بماند. پس فراموشی، دشمن یادگیری نیست؛ بخشی از آن است.
2- شیوه خواندن در اندازه فراموشی تأثیر دارد
مطالعه سطحی (superficial reading) در مقایسه با مطالعه عمیق (deep reading) احتمال فراموشی مطالب را بیشتر می نماید. وقتی کتابی را صرفاً برای تمام کردن یا تفریح می خوانیم، مغز آن را به عنوان اطلاعات موقت پردازش می نماید. اما وقتی با تأمل، یادداشت برداری و درگیری فکری مطالعه کنیم، احتمال ماندگاری آن بیشتر می گردد. مطالعه شبانه، در محیط های پرحواس پرتی، یا در حالت خستگی فکری، حافظه سازی را کاهش می دهد. برعکس، مطالعه همراه با بحث، تدریس، یا نوشتن درباره موضوع، قدرت حفظ مطالب را افزایش می دهد. بسیاری از کسانی که کتاب خوان حرفه ای هستند، این تفاوت را تجربه نموده اند. اگر هدف فقط تمام کردن کتاب باشد، محتوا در حافظه موقت ثبت می گردد و خیلی زود از بین می رود. اما اگر با کتاب وارد گفت وگو شوید، در حافظه بلندمدت جای می گیرد. پس شیوه برخورد با کتاب، معین نماینده ماندگاری آن است.
3- تنوع بالای کتاب ها، باعث کاهش تمرکز حافظه می گردد
در جهانی مدرن، کتاب خوان ها با انبوهی از عناوین مجذوب کننده روبه رو هستند و این باعث افزایش خواندن اما کاهش به خاطر سپاری شده است. وقتی در فاصله کوتاهی چندین کتاب مختلف با موضوعات گوناگون می خوانیم، مغز دچار بار شناختی (cognitive load) می گردد. این بار فکری باعث می گردد اطلاعات بدون دسته بندی دقیق در فکر ذخیره شوند و به سرعت فراموش گردند. گاهی حتی کتاب های بسیار خوب و عمیق نیز به علت همزمانی با چند مطالعه دیگر، از یاد می روند. فکر برای سازمان دهی به اطلاعات احتیاج به زمان، تنفس و تکرار دارد. اگر این فرصت داده نگردد، داده ها در هم آمیخته شده و به راحتی پاک می شوند. درست مثل مهمانی که وارد اتاق شلوغی می گردد و چهره اش در ازدحام فراموش می گردد. کاهش تنوع مطالعاتی در یک بازه کوتاه، می تواند به تمرکز بیشتر حافظه یاری کند. در این صورت، احتمال فراموشی کتاب ها نیز کاهش می یابد.
4- فراموشی جزئی، به معنای از دست دادن اثر نیست
بسیاری از افراد فکر می نمایند اگر نتوانند خلاصه ای دقیق از کتابی بدهند، یعنی آن را بی فایده خوانده اند. اما فکر انسان بیشتر از اطلاعات، مفاهیم کلی (core ideas) و احساسات ناشی از خواندن را نگه می دارد. ممکن است نام شخصیت ها، خط داستان یا تاریخ ها را فراموش کنیم، اما لحن، فضای کلی و پیغام اصلی در فکر بماند. این بذرهای مفهومی ممکن است بعدها در تصمیم گیری های ما، حرف زدن یا نوشتن بی آن که بدانیم، جوانه بزنند. بسیاری از نویسندگان و متفکران بزرگ گفته اند که کتاب ها بیشتر از آن که چیزی به ما بدهند، چیزی در ما می کارند. فراموش کردن جزئیات، از تأثیر کلی کم نمی نماید؛ بلکه مسیر طبیعی درونی سازی محتواست. مثل این است که رایحه عطری خاص، اگرچه دقیق به یاد نمی ماند، اما در ناخودآگاه ما جا خوش می نماید. پس نگران فراموشی های جزئی نباشید؛ کتاب ها هنوز در شما حضور دارند. فقط شاید به زبان فکر، نه حافظه کلمات.
5- احساس گناه بابت فراموش کردن، مانع لذت از مطالعه می گردد
یکی از مشکلاتی که کتاب خوان ها با آن روبرو اند، احساس بی کفایتی (inadequacy) پس از فراموش کردن کتاب هاست. این حس، به ویژه در میان افرادی که خود را اهل مطالعه می دانند، شایع است. اما چنین انتظاری از فکر، غیرواقعی و گاه حتی مضر است. هدف اصلی از خواندن، لذت، درک، و توسعه دیدگاه است، نه تبدیل شدن به آرشیو انسانی. وقتی از خودمان انتظار داریم که همه چیز را به یاد بسپاریم، مطالعه به عملی استرس زا تبدیل می گردد. در حالی که مطالعه باید فرصتی برای کشف و تجربه باشد، نه آزمونی برای حافظه. کاهش بار روانی این احساس، کیفیت مطالعه را بالا می برد. بهتر است به جای حفظ کردن، روی تجربه کردن تمرکز کنیم. فکری که از فشار حافظه آزاد باشد، بیشتر می فهمد، بهتر لذت می برد، و عمیق تر متحول می گردد.
6- مطالعه بدون هدف تعیین، احتمال فراموشی را افزایش می دهد
وقتی کتابی را صرفاً برای پر کردن زمان یا از روی اجبار می خوانیم، فکر ما انگیزه ای برای پردازش عمیق محتوای آن ندارد. در این شرایط، ورودی های اطلاعاتی بیشتر سطحی و گذرا باقی می مانند. فکر برای ماندگاری اطلاعات، احتیاج به ارتباط (relevance) و هدفمندی (intentionality) دارد. وقتی ندانیم چرا کتابی را می خوانیم، احتمال این که اطلاعات آن را ذخیره کنیم، کاهش می یابد. بسیاری از روان شناسان شناختی توصیه می نمایند که پیش از آغاز هر مطالعه، هدفی شخصی برای آن معین کنیم. حتی یک هدف ساده مانند یاد گرفتن یک ایده نو می تواند کارساز باشد. این هدف گذاری، تمرکز فکری را افزایش داده و حافظه را فعال تر می نماید. کتاب هایی که از سر کنجکاوی یا احتیاج واقعی خوانده می شوند، بیشتر در فکر می مانند. پس جهت مند بودن مطالعه، تأثیر مستقیمی بر حفظ محتوای کتاب ها دارد.
7- برخی ژانرهای ادبی، بیشتر مستعد فراموشی هستند
نوع محتوا بر چگونگی ثبت آن در حافظه تأثیر زیادی دارد. ژانرهایی مثل داستان های عاشقانه ساده، رمان های فرمول محور یا آثار طنز موقت، اغلب جزئیات فراموش شدنی تری دارند. این آثار معمولاً وابسته به احساس لحظه ای هستند و در حافظه بلندمدت ثبت نمی شوند. در مقابل، کتاب های فلسفی، تاریخی، یا دارای لایه های تحلیلی، بیشتر فکر را درگیر می نمایند. هرچه درگیری شناختی و هیجانی بیشتر باشد، احتمال ماندگاری محتوا نیز افزایش می یابد. البته این قاعده قطعی نیست و بستگی به سبک خواندن و علاقه فرد دارد. اما به طور کلی، آثار سبک تر (light literature) بیشتر دچار فراموشی سریع می شوند. شناخت این مسئله یاری می نماید از خودمان توقع بی جایی نداشته باشیم. فکر ما همواره براساس ژانر و کیفیت محتوا، تصمیم می گیرد چه چیزی را نگه دارد.
8- کتاب هایی که تجربه شخصی ما را بازتاب می دهند، بهتر در فکر می مانند
مطالعات نشان داده اند که حافظه انسان اطلاعاتی را بهتر نگه می دارد که با خودزندگی نامه فکری (autobiographical memory) مرتبط باشند. یعنی اگر محتوای کتابی با تجربه شخصی، دغدغه ها یا خاطرات ما همخوانی داشته باشد، بیشتر به خاطر سپرده می گردد. مثلاً کسی که دوران سختی را گذرانده، احتمالاً یک رمان درباره رنج و رهایی را بهتر در فکر نگه می دارد. این همان حالتی است که کتاب به بخشی از زندگی واقعی ما تبدیل می گردد. کتاب هایی که ما را به یاد خودمان می اندازند، آسان تر در حافظه ثبت می شوند. آنچه به وسیله احساس یا هویت وارد فکر می گردد، ماندگاری بیشتری دارد. بنابراین، انتخاب کتاب های مرتبط با مراحل زندگی مان می تواند کیفیت حافظه را بالا ببرد. در نهایت، حافظه فقط اطلاعات ثبت نمی نماید؛ بلکه تجربه ها را ذخیره می نماید. هرچه کتاب به تجربه نزدیک تر باشد، ماندگارتر است.
9- تکرار و مرور، کلید مقابله با فراموشی کتاب هاست
یکی از اصول یادگیری پایدار، تکرار با فاصله زمانی (spaced repetition) است که در آموزش زبان هم کاربرد زیادی دارد. اگر پس از مطالعه کتاب، چند هفته بعد محتوای آن را مرور کنیم، احتمال فراموشی کاهش می یابد. مرور می تواند به وسیله یادداشت برداری، گفت وگو با دیگران یا حتی نوشتن خلاصه باشد. این تکرارها باعث فعال شدن دوباره مسیرهای حافظه می شوند. مغز انسان برای ماندگاری یک داده، احتیاج به تحریک مجدد آن دارد. بدون این تحریک، داده به تدریج از حافظه بلندمدت خارج می گردد. مرورهای کوتاه و منظم، بهتر از یک بار مطالعه عمیق عمل می نمایند. خیلی از کتاب خوان ها فقط یک بار سراغ یک کتاب می روند و همین باعث فراموشی سریع می گردد. بنابراین، مرور آگاهانه و تدریجی می تواند از فراموش کردن کتاب ها جلوگیری کند.
البته مطابق تجربه من نوشتن در خصوص کتاب ها در همین وبلاگ باعث می گردد که مدت بسیار بیشتری شخصیت ها و داستان کتاب های در فکرم بمانند.
10- حافظه تصویری، در حفظ برخی کتاب ها مؤثرتر عمل می نماید
فکر برخی افراد به صورت طبیعی گرایش به یادگیری تصویری (visual learning) دارد. این افراد اطلاعات را به وسیله تصاویر، نمودارها، رنگ ها یا ساختارهای بصری بهتر به خاطر می سپارند. به همین علت، کتاب هایی که طراحی بصری مجذوب کننده دارند یا در فکر خواننده تصویری روشن ایجاد می نمایند، ماندگارتر هستند. مثلاً یک رمان با توصیف های دقیق از مکان ها و چهره ها، احتمالاً بهتر در فکر ثبت می گردد. در مقابل، متونی که فاقد تصویرسازی هستند یا صرفاً اطلاعات انتزاعی دارند، زودتر از فکر پاک می شوند. استفاده از نشانک های رنگی، هایلایت یا نقشه فکری (mind map) در حین مطالعه می تواند به حافظه تصویری یاری کند. این تکنیک ها محتوای متنی را به تصویری قابل بازخوانی تبدیل می نمایند. اگر بدانیم سبک یادگیری مان تصویری است، با روش هایی ساده می توانیم فراموشی کتاب ها را به حداقل برسانیم. شناخت حافظه خود، قدم اول در به خاطر سپاری بهتر است.
منبع: یک پزشک